سلام...
اینم از عید امسال که تموم شد...
راستش به من که زیاد خوش نگذشت. کلا با بیمارستان قرارداد بسته بودیم.... شب قبل از عید بهنام دل درد شد و نیم ساعت قبل عید مامان از رو چارپایه افتاد و کل سیستم بهزاد به همراه میز کامپیوتر افتادن کنار مامان و تا چند روز منم نمی تونستم با سیستمم کانکت بشم!!!!! بعدش در همون نقطه ۲-۳ روز بعد بهزاد از رئ همون چارپایه افتاد و سمت چپ بدنش کلا کبود شد... ۶فروردین هم که الهام جون آپاندیس گرفت و تا امروز تو بیمارستان بستری بود و مجبور بودیم به جا عیددیدنی دوستان و فامیل رو در بیمارستان ملاقات کنیم....
اما بازم خدا رو شکر... در همه این اتفاقات خدا خیلی به ما رحم کرد... خدا جونم ممنونم....
اما امروز (۱۳بدر) روز خوبی بود.. چون الهام بالاخره از بیمارستان مرخص شد و ما هم رفتیم باغ خان دایی جون.... بعد مدتها کلی گفتیم و خندیدیم و خوش گدروندیم.... جوجه کباب ظهر هم خیلی چسبید (دست بهزاد جون درد نکنهبا دست پختش)... یه عالمه عکس و فیلم گرفتیم... کلی سبزه گره زدم!!!!!!!! از کنار جوب آب پونه جمع کردیم.... آخر سر هم یه هدیه قشنگ از خدا گرفتم... کنار جوب آب یه نهال درخت آلو به ارتفاع ۱۰ سانتیمتر پیدا کردم که چون جای مناسبی نبود درش اوردم و اوردم خونه. الانم تو یه لیوان آب کنار پنجره اتاقم گذاشتمش....
===============
پروردگارا به ما کمک کن تا مانند تو باشیم ،
زندگی را دوست داشته باشیم ،
زندگی باشیم ،
عاشق باشیم .
به ما کمک کن تا مانند تو دوست بداریم ،
بی قید و شرط ، بی چشمداشت ، بی اجبار و بی قضاوت .
سلام
خدا رو باید شکرکرد که اتفاق ناگوار نبود...
خوب خودت خوبی؟
ان شاالله که همه ی اعضای خانواده سلامت باشن..
بلا ندیده دعارا شروع باید کرد
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
خوب معلومه که ۱۳ خیلی خوش گذشته ..به به
هدیه خوبی هم گرفتی ...امیدوارم اولین آلو رو هم خودت نوش جان کنی...
---------------------------------------
الهی آمین
موفق باشی
وبلاگ قشنگی داری
خیلی جالبه
به ما هم یه سری بزن
انشاالله که در طول زندگی موفق باشی
سلام
وبلاگ بسیاز قشنگی داری مثل خودت امیدوارم زندگیت همییشه سبز باشه :X
منم یه زمانی وبلاگی داشتم ولی به خاطر عوامل مالی فروختمش :))
سلام یگانه جونم مطالب وبلاگت خلی قشنگه امیدوارم همیشه موفق باشی
سلام
کجایی پس؟
امیدوارم که دیگه اتفاقی نیفتاده باشه..
موفق باشی
سلـام
خوشحال شدم که دیدم اومدی پیشم...
خوبه ... برات آرزومی موفقیت میکنم ..
---------
تا حدودی هم با حرفهایی که زدی موافقم..
ولی الان ریش و قیچی دست اونهاست و میرسه روزی که نوبت ما بشه و بتونیم حقمون رو از اینها بگیریم..ان شاالله
ممنون
همیشه سرزنده شاد باشی
سلام یگانه خانم
نوشته هات اونقدر سلیس و روان که من با خوندن بعضی هاش اشکم در میاد . امیدوارم موفق باشی
دوستی
دل من دیر زمانی است که می پندارد :
« دوستی » نیز گلی است ؛
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد .
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته-
بیازارد !
در زمینی که ضمیر من و توست ،
از نخستین دیدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم .
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است
گر بدانگونه که بایست به بار آید ،
زندگی را به دلانگیزترین چهره بیاراید .
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،
که تمنای وجودت همه او باشد و بس .
بینیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت .
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد .
رنج می باید برد .
دوست می باید داشت !
با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند :
- شادی روی تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ،
عطر افشان
گلباران باد .
شعر از زنده یاد فریدون مشیری
سلام آبجی یگانه جونم.
وبلاگ خوشگلی داری. اما بازم خدا رو شکر که از این اتفاقات بدتر نشد. من که امسال عید کلاْ تنها توی غربت افتاده بودم.
به هر حال امیدوارم که مامانت و داداشت و الهام خانوم خوب حوب باشن الان.
قربانت. داداش نیما
سلام.
کلا با بیمارستان قرارداد بسته بودیم.... D:
سلام دوست خوبم ...
امیدوارم که دیگه واستون اتفاقی نیفته..
در ضمن شعر پایینی هم خیلی زیبا بود..
منم با ترس آپ کردم منتظرم حتما سر بزن..
یا علی خدانگهدار..