وای که چقدر کارای فارغ التحصیلی سخته ولی بالاخره تموم شد و می تونم تا حاضر شدن مدرکم برم خونه.
خونه، چه اسم گرمیه تو این روزهای خیلی سرد زمستونی. دلم برای کرسی گرم و قصه های شیرین خونه بابابزرگ خیلی تنگ شده...
دیگه از فردا که برم خونه مرحله جدید زندگیم شروع میشه، دوران دانشجوییم خیلی خوب بود، حتی سختیها و اتفاقات بدش هم وقتی خوب نگاه می کنم، می بینم به یادماندنی و زیباست.
دیشب برای آیندم کلی فکر کردم و تصمیم گرفتم. می خوام با تجربه هایی که بعضی هاش رو خیلی سخت بدست آوردم، یک زندگی خوب و درست، زیبا، منطقی و در عین حال پر از احساسات و عواطف ناب و پاک برای خودم بسازم.
می خوام همون طور که در این لحظه از دورانی که پشت سر گذاشتم راضیم و افسوس اون روزهارو با وجود اشتباهاتی که داشتم نمی خورم چند سال دیگه هم همین طور باشه...
به امید روزهای زیبای آینده...
سلام
وبلاگی زیبا و جالبی دارین
موفق باشید
بای
سلام
از اظهار لطفتون خیلی ممنونم.
من تازه وب لاگ نویسی رو شروع کردم. لطفا اگه بازم سر زدید و نظر یا پیشنهادی داشتید بهم بگید.
ممنونم