چند روز عید ۸۶

هر کار کردم تا بخوابم نشد و تا الان بیدارم(ساعت 4 صبحه).برا همین اومدم یه کم بنویسم!

 با اینکه تو این یکی دو روزی از سفر برگشتم، تقریبا استراحت کردم اما هنوز احساس خستگی می کنم، دلم گرفته و البته کمی هم استرس دارم.

بهتره از این چند وقته بگم شاید با یادآوری اونها حال خودمم بهتر بشه...

----

دو سه روز مونده به عید مامان به همراه دو تا از خاله ها برای بهنام رفتن خواستگاری و دختر رو پسندیدن.

بعدش نوبت من بود که با مامان برای دیدن دخترخانوم برم. احساس عجیبی داشتم، روز سوم عید بنا بر قراری که مامان گذاشته بود به خونه ی اونها رفتیم. اسمش الهام بود و بعد از گرفتن کاردانی گرافیک، کارشناسی فرش قبول شده بود والان سال دومش بود. دختر خوب و خونگرمی بود. لحن صداش هم خیلی زیبا بود. من هم تقریبا ازش خوشم اومد. 2-3 بار هم همراه مامان و بهنام رفتیم و تقریبا همه چیز ok شد. فقط چون ما عازم سفر بودیم و الهام هم باید بعد از عید برمی گشت دانشگاه مراسم ها رو برای تابستون گذاشتیم. تا اون موقع هم دو نفرشون فزصت داشتن تا بهتر همدیگه رو بشناسن.

-----

خبر بعد اینکه 5تا ماشین راه افتادیم و یه هفته رفتیم شمال.(آستارا) برای جشن دامادی پسرخالم. خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت. کلی شاباش گرفتم!

راستی در بین راه ماسوله هم رفتیم. اونجا هوا برفی بود و ده الی پانزده سانتی متر برف اومده بود. کل جنگلهای توی مسیر سفید شده بودن. وای که چقدر زیبا بود. تا حالا هیچ موقع جنگل رو به این زیبایی ندیده بودم. جای همه دوستان خالی بود.

دریا هم قشنگ بود و پر از موج، باد تقریبا سردی هم می اومد، یه کاسه آش رشته داغ، در کنار ساحل کلی بهمون چسبید.

بعد یه بار هم نزدیک بود سر یه پیچ در کنار یه پرتگاه به علت انحراف به چپ ماشین روبرو تصادف بدی بکنیم که با عکس العمل سریع و خوب بهنام فقط چراغ سمت چپ شکست و بخیر گذشت.

یه بار هم پلیس نا محسوس شوهر خالم رو به خاطر سرعت زیاد در جاده ماسوله 20هزار تومان جریمه کرد!

اما در کل خوش گدشت و روزهای خوب و به یادماندنی ای  بود.

------

باید کارای عقب افتادم رو تموم کنم و به زندگیم یه سر و سامونی بدم..

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
هیچکس شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:23 ق.ظ http://www.baltic.blogfa.com

سسهلام
خوفی یا نه ؟؟
نه خوفی

خوب به سلامتی
مبارکه مبارکه
بهنام هم باید شیرینی بده دیگه

دوماد شد دیگه
خدا صبرش بده که داره زن میگیره

یه شعر هست بعدا میدم بهش بده !!!!!!!!

ایشالا که پای هم پیر بشن و خوشبخت
در پناه حق


خدا را شکر که بخیر گذشته
میگم بهنام نمیخواد بره رالی ؟؟

جنگل برف دیده هم صفایی داره هاااااا

نامرد یه چندتا عکس میگرفتی
گرفنتی ؟؟

بده ببینم




تو کار دیگه نداری شاباش میگیری
برس به درس و زندگیت خوب

وااااااااااا

دمش گرم باید ۲۰۰.۰۰۰ تومان جریمه میکرد
کم جریمه کرد

خوب برس به کارات منم رفتم کپه !!!!

دختر کار و زندگی نداری

خوب خواب هم نداری
برو بخواب ااااااا


یه روز یه معتاد 2 تا سیگار تو دهنش گرفته بود داشت میکشید ازش میپرسن چرا 2 تا سیگار میکشی میگه یکی واسه خودم یکی هم از طرف دوستم که زندونه بعد از یه مدتی میبینن همون معتاد یه دونه سیگار میکشه بهش میگن حتمادوستت از زندان ازاد شده میگه نه خودم ترک کردم


موفق باشی و شاد

میتونی تایید نکنی ایرادی نداره

مصطفی شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:12 ب.ظ http://mostafa-sh.blogsky.com

سلام خوبی
ان شالله همیشه به شادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد