دیشب به مناسبت فارغ التحصیلی من مامان یه مهمونی گرفت. خیلی خوش گذشت فقط یه نکته ای نظرم رو به خودش جلب کرد و اونم اینکه نحوه برخورداشون کمی عوض شده بود.

آخر شب، موقع خواب به این موضوع فکر می کردم. آیا منم باید عوض بشم؟

البته انسان با تغییر شرایط و موقعیتش خواه ناخواه تغییراتی در طرز فکر و نحوه برخورداش ایجاد میشه، به همین خاطر هم کمی می ترسم و احساس اضطراب و هیجان می کنم. (میگما انگاری بزرگ شدم، خودم حواسم نبوده؟؟؟؟؟!!!!!!)

---------------

اینم یه جمله قشنگ از اشو که همین نیم ساعت پیش خوندم:

قلب هیچ سوالی ندارد. با این وجود، پاسخ را قلب دریافت می کند. ذهن هزار و یک سوال دارد، با این حال هرگز هیچ پاسخی دریافت نکرده است، زیرا نمی داند چطور دریافت کند.

نظر شما چیه؟ موافقید؟

نظرات 1 + ارسال نظر
بانمک شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام
فارغ التحصیلی ات را تبریک میگم
پس شیرینی ات کو ؟
برات آرزوی موفقیت وپیروزی میکنم
تا بعد.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد