سلام یعنی برای همیشه ... خداحافظ!
همین که گفتم!
دیگر هیچ پرسشی
پاسخ نمیدهم!
هی بیقرار!
نگران کدامِ اشتباهِ کوچکِ بیهوا
تو از نگاه چَپچَپِ شب میترسی؟
ما پیش از پسینِ هر انتظاری حتما
کبوترانِ رفته از اینجا را
به رویایِ خوشترین خبر فراخواهیم خواند.
من ... ترانهها وُ
تو ... بوسهها وُ
شب ... سینهریزِ روشنش را گرو خواهد گذاشت،
تا دیگر هیچ اشاره یا علامتی از بُنبستِ آسمان نمانَد.
راه باز ...، جاده روشن وُ
همسفر فراوان است.
برمیگردیم
نگاه میکنیم
امیدوار به آواز آدمی ...!
آیا شفای این صبحِ ساکتِ غمگین
بیخوابِ آخرین ستاره مُیسر نیست؟
همیشه همین قدمهای نخستینِ رفتن است
که رازِ آخرین منزلِ رسیدن را رقم میزند.
کم نیستند کسانی
که با پارهی سنگی در مُشتِ بستهی باد
گمان میکنند کبوتری تشنه به جانب چشمه میبَرَند،
اما من و کبوتر و چشمه گول نخواهیم خورد
ما خوابِ خوشی از احوالِ آدمی دیدهایم
از این پیشتر نیز
فالِ غریب ستاره هم با ما
از همین اتفاق عجیب گفته بود.
سلام ...!
سلام یعنی خداحافظ!
خداحافظ اولین بوسههای بیاختیار
کوچههای تنگ آشتیکنانِ دلواپس
عصر قشنگِ صمیمی
ماه مُعطرِ اطلسیهای اینقدی، ... خداحافظ!
سلام، سهمِ کوچکِ من از وسعت سادگی!
سایهنشینِ آب و همپیالهی تشنگی سلام،
سلام، اولادِ اولین بوسه از شرمِ گُل و گونههای حلال،
سلام، ستارهی از شب گریختهی همروز من،
عزیزِ همیشه و هنوز من ... سلام!
این شعر شاید یه کم از چیزهایی رو که احساسشون می کنم در خودش داره. احساسی که چه بخوام یا نخوام حتما به زودی تجربش می کنم!!!
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست ............
دوستان خوبم عید غدیر خم رو به همتون تبریک میگم
دیشب رفتم وب لاگ دوستانمو دیدم حسودیم شد گفتم منم بنویسم....
از کجا و از چی بگم؟
الف- خانوادگی...
1- هفته پیش برف خوبی اومد. (از وقتی نیروگاه سیکل ترکیبی راه افتاده هوای شهر از بقیه مناطق گرمتره و بیشتر اطراف شهر و کوهها برف میاد تا خود شهر!) همه رفتن برف بازی. منم یه کم با خاله جون برف بازی کردم....
2- چقدر بده یه نفر حسود باشه. زندگی رو اول برا خودش و بعد برا بقیه سخت میکنه... بالاخره باید یکی جلوی سخن چینی و دوبه هم زنی اونو می گرفت و از قضا این کارو عروس جدید خانواده انجام داد و حرف دل همه رو بهش زد (خودشون به خاطر یه سری رودرواسیها و شاید محبت و گذشت بیشتر از اندازشون چیزی به رو خودشون نمی آوردن). همه یه کم خوشحال شدن اما زیاد به رو خودشون نیاوردن....
3- فوت پدر شوهر خالم درست 2روز بعد از برگشتن از کربلا بود....
4- اکیپ خاله ها هر دختری که میبینن فورا یاد بهنام می افتن و اونو براش در نظر می گیرن اما تا حالا به هیچکدومشون ok ندادن... طفلکی داداشی من!
5- شب یلدا هم خیلی خوش گذشت. اکیپ خونه خاله اینا بودن. کلی نقاشی کشیدیم رو هندونه ها! با انواع وسایل نقاشی که به دستمون می اومد کار می کردیم. بعد هم کلی به کارامون خندیدیم....
6- فاطمه کوچولو هم بالاخره به دنیا اومد...
7- پشت بهنام یه جوش گنده زده بود و چرکی... کلی اذیتش می کرد. آخر مجبور شد بره دکتر و یه جراحی کوچیک بکنه!
ب- دوستان...
1- حمیده جونم می خواد بالاخره به این یکی خواستگارش جدی فکر کنه اما هنوز یاد یکی تو ذهنش هستش و همین موضوع تصمیم گیری رو براش مشکل میکنه... ایشاالله که موفق خوشبخت بشه....حمیده جون خیلی دوست دارم....
2- کلی راز درباره همکلاسیام فهمیدم و منو بگو چقدر تو باغ نبودم! (دلم یه کم براشون تنگ شده. چند وقته ازشون بی خبرم. البته تقصیر خودمه. میخواستم رابطمو باهاشون کم کنم اما قطع شد!)
3- با عسل جون حرف زدم خواست به مادربزرگم بگم براش استخاره کنه اما از بدشانسی عسل خانوم حاج آقایی که برا استخاره می رن پیش اون مریض شده و نمی تونه براش استخاره بگیره!
4- مونا هم هنوز کار پیدا نکرده...
5- فکر کنم یکی دوتا از دوستام من جمله همونی که خودش میدونه از دستم دلخوره. حق هم داره. فقط امیدوارم معذرت خواهی منو از همین جا بپذیره...
6- یه تشکر صمیمانه و با تمام وجودم از استاد ام-جی-اچ برا همه خوبیاش و یه دوست به تمام معنا بودنش. هر جا بره و هر کاری که می کنه براش بهترینها رو آرزومندم...
7- خدایا برای داشتن این دوستای خوب تو را شکر و سپاس می گم...
8- تموم شد دیگه....
ج-کار...
1- برا آزمون شرکت نفت با اینکه ثبت نام کرده بودم نرفتم امتحان بدم!!!! ناراحت نیستم اما امیدوارم به آینده ای روشن..
2- به دلم افتاده بود زنگ بزنم نیروگاه... با مسئول دفتر فنی صحبت کردم گفت استخدامی دارن اما برا یه شهر دیگه. بهم قول داد اگه قبول شدم سریع به همینجا منتقلم کنن...
3- فعلا در دست بررسیه!!!!!!
د-درس...
1- درسام تقریبا خوب پیش میره.. گاهی اوقات یه کم درجا میزنم اما در کل بد نیست. برای ادامه هم برناممو یه کم تغیر دادم که تایید شد....
2- فقط 8هفته مونده تا کنکور بعد آزادی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ه-نتیجه گیری....
· اینش دیگه به عهده خواننده!
راستی سال جدید میلادی هم مبارک....
امشب دلم خیلی گرفته... آسمون دلم پر ابرای تیره ای شده که دلش می خواد فقط بباره!
---
چند وقته هر بار حافظ رو باز می کنم این غزلش میاد!
...