بعد از کنکور

آخ که یه عالمه حرف دارم....نمی دونم که از کجا باید شروع کنم...

تو این چند روز که برای امتحان رفته بودم، با چند نفر آشنا، نه بهتره بگم دوست شدم. وای که چه انسانهای پاک و زیبا و مهربانی بودند.... امیدوارم بتونم محبتاشون رو جبران کنم... چه صحبت های دلنشینی داشتند... با اینکه با برخی از اونها برای اولین بار بود که صحبت می کردم گویی مدتهاست اونا رو می شناسم... در کنارشون احساس آرامش می کردم...

دوستشون دارم....

 

وای خدا که ما چه انسانهای ناسپاس و نا آگاهی هستیم....اصلا حتی شکر نعمت بزرگ و زیبای سلامتی خودمونو نمی کنیم... بخاطر اتفاقات کوچک کلی ناراحت و یا اصلا از زندگی خسته می شیم...اونوقت در کنار ما آدمایی زندگی می کنن که دکترا اونا رو جواب کردن اما از اون زمان مدتهاست که با ایمان و امید و عشقی که دارن هنوز با قلبی که اصلا چیزی از اون باقی نمونده دارن زندگی می کنن و شادند و ما در کنار که خون چگونه با قلبی که وجود نداره داره در بدن این انسان جریان می یابد... در این زمان است که انسان به داشتن اینچنین خدای مهربان و عاشقی به خود می بالد و می گوید:

" خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری... من چون تویی دارم و تو چون خود نداری...."

-----------------

 

و آنجا که از خدا درخواست می کنی که خود را به او بسپاری و او برای همیشه حافظ تو باشد در جواب تو میگوید:

" والله خیر الحافظین "

خوب دیگه ادم چی غیر از این می خواد.... چه پشتوانه و اعتمادی بالاتر از این....

------------------

 

با اینکه شب کنکور استرس زیاد نداشتم و یا سعی می کردم نداشته باشم اما تا صبح خوابم نبرد. فقط بعد از نماز صبح 1 ساعتی تونستم بخوابم. برای همین قدرش هم خدا رو شکر.

وقتی قبل از رفتن از خونه از زیر قران رد شدم و قران رو باز کردم و آیه بالا رو خوندم گویی که تمام استرس ها و مشغولیتهای فکریم از بین رفت و آرامش خاصی تمام بدنم رو در بر گرفت... دیگه حتی اگه مجاز هم نشم ناراحت نمی شم چون به قول مامانیم حتما خواست و مشیت الهی این بوده پس بازم حتما خدا رو شکر خواهم کرد...

-----------------

 

وای ...........

از فردا چیکار کنم؟ به قول خاله محترم باید برم لیسانس خانه داریمو بگیرم!!!!!!!!!!نمی....................................خوا......................م......................

البته مذاکراتی هم در خصوص همکاری در یک پروژه مخابراتی صورت گرفته با مزایا و امکانات لازم....

حالا مکانیک چه ربطی به برق و مخابرات داره!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا میدونه........

فکر کنم باید پیدا کرد ماهی فروش را........؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

برای پیدا کردنش حتما عید می رم آستارا.... بی خیال.....

 

حالا کی حوصله داره لباس بدوزه و بره این همه راه رو....

کسی نیست به این دو تا بگه شما که 6 سال صبر کردین خوب 2-3 ماهه دیگه هم تا تابستون صبر کنید...

اونا هم کاسه صبرشون لبریز شده.... ان شاء الله خوشبخت بشن......

 

خوب بعد هم که حرکت به سمت  "...."