ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من که رفتم زود بخوابم، پس چرا خوابم نبرد؟ گفتم خیر سرم کارامو انجام بدم. اینم از آخرش...

خدا کلید قفل کار آدمو به دست کسی نده... هیچ کس...

اعصابم کاملا به هم ریخت...

یادم باشه فردا تو کوه یه داد بلند بکشم. نه دوتا...

یکی برای خودم...

یکی هم از طرف اون کسی که فکر میکنه: بابا عجب گیری افتادما...

یه نکته و خبر مهم:

1- من به احساسات همه احترام می ذارم...

2- می خوام شر خودمو از سر همه کم کنم. حتی مامان...(یه خودکشی اما تدریجی....یه تسلیم شدن کامل...دیگه از مقاومت خسته ام...)

هم جالبه هم حداقل بقیه راحت می شن...

نظرات 1 + ارسال نظر
تامی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:58 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی دارین
فقط اگه از عکس استفاده کنیین بهتر هم میشه
راستی اگه دوست داشتین میتونیم تبادل لینک کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد