جالبه آدم خوابی می بینه و خیلی زود خوابش دقیقا تعبیر میشه....
اون موقع آدم چنان احساسی پیدا میکنه که گویی نمی دونه واقعا بیداره یا هنوز داره ادامه ی همون خوابو می بینه....
---------
خداییش نمی دونم آیا باید خاطرات تلخ رو هم بنویسم یا نه؟ آیا باید این خاطرات تلخ رو ثبت کرد؟
دوست دارم بنویسم اما دلم با دستم سر ناسازگاری داره....دستام اماده ی نوشتنه اما دلم حاظر نیست حرفاشو بزنه...نمی دونم چرا اینطوریه؟
دلم می خواد داد بزنم و با صدای بلند اعتراض کنم. اعتراض کنم به خدا!!!!!!!
اما همینکه میام لب از لب باز کنم، بزرگی و جمال و مهربانی و عشقش تمام وجودم رو در بر می گیره و بعد تنها چند قطره اشک و گفتن خدایا شکرت...
---------
خاطرات تلخ رو نمی نویسم....
دیروز بعد از ظهر رفتم خونه مادر جونم. می دونستم که مادر جون نیستش و بابابزرگ تنهاست... در حیاط باز بود. سلام بلندی کردم و وارد شدم. بابابزرگم داشت توی حیاط زیر سایه درخت در اطراف باغچه کوچیک اما پربرکتش قدم می زد. با دیدن من خیلی خوشحال شد. کلی با هم حرف زدیم. حاج آقاییم میوه آورد و با هم خوردیم. از بودن در کنارش احساس نشاط و خوشحالی می کردم و یه آرامش قشنگ بهم دست داد... کلی از نقشه هاش برام گفت و طبق معمول آخر بعضی حرفاش به "تمیز و پاکیزه" ختم می شد...نزدیکای اذان مادر جونم هم اومد و مدتی را با ایشون حرف زدم... بعد هم اذان گفتن و سه نفری نماز خوندیم. اونم روی تراس و رو به حیاط... واقعا از اون نماز لذت بردم و خیلی به دلم نشست....
بعد هم آماده شدم تا برم و مادرجون باهام اومد تا برای شامشون نون سنگک بخره.(البته من می دونستم که بیشتر برای این بود که من تا رسیدن به خیابون تنها نباشم...)
خدا دوتاشونو در پناه خودش حفظ کنه....
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی داری ..
ولی فکر نمیکنی رز زرد برای هدیه دادن زیاد خوب نیست..
موفق باشی......
پیش من هم بیا...
فعلا..............
سلام یگانه خانوم گل
خوبین شما
مرسی از حضورتون و اون شعر زیباااااااااااااااا
ممنون
آره موافقم
منم لینک شما رو گذاشتم
منتظرم
سبز و شاد باشین
فعلا....
سلام خوبی یگانه خانوم
خدا همه پدر و مادرها و پدربزرگ مادر بزرگ ها را در پناه خود حفظ کنه
((عزیزم گله نکن با بی قراری عزیزم غصه نخورتامنوداری تامنوداری دیگه غصه ی فردارونخور جون من فدای توحسرت دنیارونخور کوله بارخستگی هاتو بزاررودوش من واسه تو یه تکیه گاهم بیا تو اغوش من))
موفق باشی
سلام...
چقدر سخت است که دلتنگ شوی...دلتنگ شوی برای آنچیزها که فقط دلتنگ روزهای خاطره انگیزشان میشوی ... آنچیزها که نه دورند و نه دست نیافتی...
********
در پناه حضرت دوست شاد باشی و امیدوار.
راستی گل زرد نشانه تنفر هست دوست من ...
پس خوبه که هر چه زودتر رنگشو عوض کنی ... مگه نه ؟!!!
اگه اجازه بدی وبلاگت رو لینک کنم
خبرم کن........
موفق باشی..
فعلا............